یکی از روزها،همین که پدر وارد خانه شد،مادر از شیطنت ها و بازیگوشی های پسر کوچکشان ناله کرد و شکایت سر داد.پدر که از کار روزانه،خسته و از موضوعی ناراحت بود،فوری شلاقش را برداشت و به قصد زدن پسرش بالا برد.پسر خواست فرار کند ولی دید همه ی درها به رویش بسته است و راهی برای فرار ندارد،برای همین خودش را به سینه ی پدر چسبانید.ناگهان پدر شلاق را رها کرد و فرزندش را با یک دست محکم در آغوش گرفت و با دست دیگر،آرام موهایش را نوازش کرد...
آیا تا به حال به آغوش گرم رحمت و عطوفت خدا پناه برده و مزه ی آن را حس کرده ایم؟(فروا الی الله و لا تفروا منه)(از خشم خدا) به خدا پناه ببرید و از خدا فرار نکنید.البته که خدا بعد از این بازگشت،ابر رحمتش را بر سرمان خواهد بارید،اما وقتی خالصانه خدای مهربان را اطاعت کنیم،جوشش رحمتش بی حساب می شود و ما را از لطف و مهربانی خود سرشار می کند و به ما می فهماند که از فرمانبری ما راضی ست...
(منبع:مجله ی راز)
برچسبها: